هنگامی که از مادر متولد شدم،صدایی در گوشم
طنین انداخت و گفت:من تا اخرین لحظه عمر با تو خواهم بود
پرسیدم کیستی؟گفت:غم...در ابتدا فکر کردم غم عروسکی ست در دست من
ولی حالا می فهمم که من عروسکی هستم در دست غم...
همیـــشه که باشی
از تو خسته می شوند
مردمانی که اگر نباشی
می گویند بی مــعرفتی... !!
دلم سفر می خواهــــد !
نه برای رسيدن به جایی ....
فقط برای رفتن ... !!!
_______________
نظرات شما عزیزان:
الهه... نمكدون
ساعت17:22---7 مرداد 1392
آهنگت خيلي قشنگه
ehsan
ساعت0:36---5 مرداد 1392